۱ دی ۱۳۸۷

جک های تازه روز5


801- يه خانوم تو خيابون راه مي رفته نوار بهداشتي اش مي افته،تركه ميدوه دنبالش ميگه:خانوم اپل شورتتون افتاد!!

802- تركه ميره سلموني، ميگه: جناب اين ريش مارو اصلاح كن. سلمونيه مي‌بينه طرف تركه، ميگه بگذار يكم سر كارش بگذاريم. بهش ميگه: ‌خشك بزنم يا تر؟ تركه ميگه: ‌يعني‌چي، چه فرقي ميكنه؟ ميگه: ببين، اونايي كه وقتي بچه بودن اوضاشون خراب بوده ترمي‌زنند، ولي اونايي كه سابقشون پاكه خشك مي‌زنند. تركه بهش برمي‌خوره،‌ميگه:‌يعني چي آقا؟! معلومه كه بايد خشك بزني! يارو هم شروع ميكنه همينجور خشك خشك ريش بدبخت رو تراشيدن. يكم كه ميزنه، تركه دهنش سرويس ميشه، ميگه: وايسا، وايسا! يه چيزايي داره يادم مياد!

803- رشتيه و زنش تو خيابون راه ميرفتن يه دفعه يه موتور سواره از كنارشون ميگذره. رشتيه ميگه: كاشكي منم يه موتور داشتم! موتور سواره ميشنوه، ميگه: دادش اگه ميخواي بيا يه دور بزن. رشتيه خيلي حال مي‌كنه، موتور يارو رو مي‌گيره يك دور ميزنه، بعد مياد مي‌بينه مرده داره با زنش صحبت ميكنه، ‌با خودش ميگه: ‌خوبه تا اينا دارن با هم لاس ميزنن من يه دور ديگه بزنم!

804- رشتيه ميره خونه ميبينه يه يارو سبيل كلفته رو زنشه، ميگه: ببخشيد ‌آقا، شما؟‌يارو ميگه: اكبر آقا سبيل كلفت، كاري داشتي؟! رشتيه ميگه: نه قربون، من غلط بكنم! روز بعد مياد ميبينه اين بار يك بچه سوسوله رو زنشه. ميگه: جناب شما؟ ميگه: من كاميم، كاري داشتين؟ رشتيه ميگه: والله من نه، ولي اگه اكبر آقا بشنوند ناراحت ميشند!

805- رشتيه تركه رو ميبينه، بهش ميگه: بيچاره آبروت رفت! تركه ميگه:‌چرا،‌مگه چي‌شده؟ رشتيه ميگه: خانم ديشب تو جنده خونه ديده بودت!

806- تركه نشسته بوده كنار جوب، نون خشك ميزده تو آب جوب ميخورده وهي ميگفته خدايا شكرت! يه يارو بهش ميگه: بدبخت! تو كه داري نون خشك با آب جوب ميخوري، ديگه چرا هي خدا رو شكر ميكني؟ تركه ميگه: خدا رو شكر ميكنم كه اين تير برق نرفت تو كونم!

807-از تركه ميپرسن خط وسط قرص مال چيه؟ميگه: مال جاي پيچ گوشتي!!

808- تركه ميخواسته خبر شهادت يكي رو به پسرش بده، ميگه: پسرم پدرت كجاست؟ پسره ميگه: بابام جبهس. تركه ميگه:ااه... بيلاخ! مُرده!

809- به تركه ميگن با غضنفرجمله بساز،ميگه: آدم با باباي خودش هم جمله مي سازه؟!

810- يارو رشتيه بچه نداشته، ميره مسافرت، مياد ميبينه سه تا بچه داره. ازش مي‌پرسند: ‌چي شد، تو كه بچه نداشتي؟ ميگه: والله همسايه‌ها شرمنده كردن!

811- يك بابايي رو برده بودند سربازي، يك روز مي‌برنشون عمليات پرش با چتر. خلاصه اونروز مي‌گذره و فرداش يارو مياد براي باباش تعريف كنه كه چي كارا كردند. ميگه: آره مارو سوار هواپيما كردند،‌بعد از يك مدتي گروهبانه گفت: ما الان در ارتفاع 1000 متري هستيم،‌هركي داوطلبه بپره. باباش ميپرسه: خوب تو پريدي؟ ميگه:‌نه هنوز...خلاصه چند نفر پريدند،‌بعد يك مدتي گروهبانه گفت: خوب الان ديگه وقتشه،‌گروهان همه بپرند! -خوب پريدي؟ -نه..گوش كن. ‌خلاصه همه پريدند و من موندم تو هواپيما. گروهبانه گفت: سرباز! بپر!! -پريدي؟ -نه واستا بگم... من همين جور واستاده بودم اونجا. يهو گروهبانه زيپ شلوارش رو باز كرد، كيرشو درآورد گفت: ‌سرباز!‌يا بپر، يا اينو تا دسته مي‌كنم به ماتحتت! -خوب بالاخره پريدي؟ -آره… اولش يخورده!

812- تهرانيه ميره تبريز از يه تركه ميپرسه: ساعت چنده؟‌تركه ميگه: يك و نيم. تهرانيه ميگه: يدور بده بكنيم! تركه خيلي بهش بر ميخوره، مياد تهران، ميره تو ميدون انقلاب واميسته، صبر ميكنه تا ساعت يك و نيم بشه. ساعت يك و ربع حوصلش سر ميره، به يكي ميگه: آقا ساعت چنده؟ ميگه: يك و ربع. ميگه: يدور بده بكنيم! يارو ميگه: اون كه مال يك و نيمه! تركه ميگه: خوب يه ربعشم ساك ميزنيم!

813- تركه ميره ميوه فروشي ميگه: ‌آقا بي زحمت يه كيلو انگور بده. ‌فروشنده هم ازون آدمهاي مذهبي بوده، ميگه: نگو انگور، بگو ميوه بهشتي! بعد تركه ميگه: ‌آقا دو كيلو هم سيب بدين. يارو ميگه: نگو سيب، بگو جمال محمد! بعد تركه بادمجون ميخواسته، ميگه: بي زحمت ‌يه كيلو هم كير بلال حبشي بدين!

814- زنه ميره دكتر، ‌ميگه: آقاي دكتر من كنار رونم خال داره. دكتره مياد معاينه كنه، تا دست ميزنه خاله پاك ميشه. چند وقت بعد دوباره همون زنه مياد، ميگه: آقاي دكتر من كنار رونم خال داره. بازم تا دكتره دست ميماله، خاله پاك ميشه. خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشه، تا اينكه دكتره يه بار ميگه: ببخشيد خانم، شوهر شما نجاره؟ زنه ميگه: ‌آره،‌چطور مگه؟ دكتره ميگه: بهش بگين ازين به بعد وقتي ميخواد ساك بزنه، مدادشو از پشت گوشش ور داره!

815- تو جنگل يه روباهه داشته به تاخت در مي‌رفته. ازش ميپرسن: واسه چي فرار ميكني؟ ميگه:‌آخه شير يك قانون گذاشته، هر كي سه تا تخم داشته باشه، ‌يكيشو مي‌برند! بهش ميگن: خوب تو چرا فرار ميكني؟ توكه دو تا داري! ‌ميگه: آخه اول ميبرن، بعد ميشمارن!!!

816- يارو داشته با بچش بازي ميكرده، ‌هي بچه رو پرت ميكرده بالا، تو هوا مي‌گرفتدش. يه بار بچه رو خيلي ميندازه بالا، بچه ميفته تو خونه همسايه (كه از قضا همشهري آذربايجاني بوده) تركه هم بچه رو مياره ميگه: ايندفعه آوردم، ولي اگه دفعه ديگه بندازي پارش ميكنم!

817- (توپرانتز عرض شود كه اين يكي يوخده درازه! خلاصه اگه بچتون رو گازه، اول به داد بچه برسيد، بعد بياين سراغ جك!) دوست‌دختر تهرونيه شام دعوتش ميكنه خونشون كه بياد با پدر مادرش آشنا شه! هرچي پسره ميگه كه عزيزم بي‌خيال، من بيام خونه شما اينا هم دهن منو ميگان، هم دهن تورو! دختره گوش نميده و ميگه: نه، مامان باباي من روشنفكرن، با اين مسائل مشكلي ندارن! خلاصه آخر پسره قبول ميكنه. شبِ قرار، سر راهش با خودش فكر ميكنه، حالا كه اينا اينقدر روشنفكرن خدا رو چه ديدي شايد دختره همين امشب راه بده يك حالي بكنيم... خوبه برم يك بسته كاندوم بگيرم كه يك وقت كارِ خير گير نكنه! خلاصه ميره تو يك داروخونه و ميگه: بي‌زحمت يك بسته كاندوم بدين. درحين اينكه يارو داشته كاندوما رو مياورده، پسره هم سر صحبت روباز ميكنه كه آره دارم ميرم خونه دوست‌دخترم و گويا پدر مادر طرف روشنفكرن و با اين حرفها مشكلي ندارن، منم ميخوام برم دو سه دور حال اساسي بكنم! داروخونه‌‌چيه هم كس‌خل خوش‌صحبتي بوده، ميگه: ا‌اِه؟ خوب ميخواي حالا كه اينا اينقدر روشنفكرن، بيا دو بسته كاندوم بگير كه كم نياد!! پسره هم با تريپ يارو حال ميكنه و دو بسته كاندمش رو ميگيره و ميره خونه دختره. تو خونه مراسم سلام و احوال پرسي انجام ميشه و بعد ميشينن پشت ميز شام، تمام اين مدت هم پسره كلشو انداخته بوده پايين، داشته به گلهاي قالي نگاه ميكرده! يك مدت ميگذره، ملت هي غذا تعارف ميكنن، پسره همينجور كلش پايين بوده، آخر دختره ميگه: بابا من نميدونستم تو اينقدر خجالتيي! پسره هم ميگه: والله منم نميدونستم باباي تو دكترِ داروسازه!

818- تركه بچشو كرده بوده، مي‌گيرند، ميبرنش دادگستري. قاضي ميگه: مرتيكه! واسه چي بچت رو كردي؟! ميگه: آخه آقاي قاضي، حرف گوش نميداد! ميگه: يعني چي آقا؟ چه ربطي داره؟ آخه آدم كه واسه اين چيزا بچش رو نميكنه! باز تركه ميگه:‍آخه آقاي قاضي، حرف گوش نميداد! قاضيه ميگه: باباجان، حرف گوش نميداد، خوب نصيحتش ميكردي، تنبيهش مي‌كردي، آدم بچه رو كه نمي‌گيره بكنه! تركه شاكي ميشه ميگه: اااه..! آقاي قاضي، مثل اينكه شما هم حرف گوش نميدين‌ها!

819- دو تا تركه تو خيابون وايستاده بودن داشتن كوناشونو به هم ميزدن، يكي مياد ازشون ميپرسه: ببخشيد شما دارين چي كار ميكنين؟ ميگن: داريم دوكون باز ميكنيم! يك ماه بعد يارو داشته از همون خيابون رد ميشده، ميبينه ايندفعه دارن كيراشونو به هم ميزنن، ‌ميگه: ايندفعه دارين چي كار ميكنين؟ ميگن:‌داريم معاملمونو به هم ميزنيم!

820- تركه ميخواسته جلق زدن رو ترك كنه، چهار گوشه حموم رو ميبوسه مياد بيرون!

821- كميته تركه رو مست و پاتيل تو خيابون مي‌گيره. بهش مي‌گند: مرتيكه كثافت! گمشو برو تو ماشين، ‌باباتو ميسوزونيم! همين جور كه داشتند مي‌چپوندنش تو ماشين، تركه هي داد و بيداد ميكرده كه: چيكارم داريد؟ آخه منو واسه چي گرفتين؟ سربازه بهش ميگه: واسه عرق خوري. تركه ميگه: د بابا اينكه دعوا نداره! خوب بيارين بخوريم!

822- تركه وايستاده بوده دم مدرسه دخترونه، يكي مياد بهش ميگه: ‌آقا واسه چي اينجا وايستادي؟ تركه ميگه: ‌وايستادم كه وايستادم، اصلاً به تخمم كه وايستادم!

823- يه كوسه بوده عادت داشته معامله مردم رو ميكنده، تو گونه خودش هم آخرين نمونه باقي مونده بوده، ‌نمي‌تونستن بكشنش. ميگن: چي كار كنيم؟ ميان دندوناش رو ميكنن. بعد از چند وقت يك بابايي داشته تو دريا شنا ميكرده، يهو داد ميزنه: كــوســه! آه! كوسه! آه! آه! كوسه! آه آااااه!

824- تركه صداش خيلي نازك بوده، ميره دكتر. دكتره بهش ميگه: تنها راه مداواي صداي شما اينه كه خايه‌هاتونو جراحي كنيم، درآريم. تركه ميگه:‌نه مرسي اقاي دكتر، همين جور بهتره. خلاصه مي‌گذره و بعد از يك مدتي تركه داشته تو دريا شنا ميكرده كه يه كوسه ميبينه، داد مي‌زنه: (با صداي نازك) كـمـك! كـمـك!... (با صداي كلفت) كـــوســـه!

825- زنه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من صدام يكم كلفته، ‌مي‌خوام معالجش كنم. دكتره ميگه: ‌يه دارو هست ولي عوارض جانبي داره. زنه ميگه: اشكال نداره، فقط صدام خوب بشه. دكتره هم دارو رو براش مينويسه. بعد از يه مدت زنه بر ميگرده مطب دكتره، ميگه: ‌آقاي دكتر، دمت گرم! من صدام خوب شد، فقط رو سينم يه كم مو درآوردم كه اونم به تخمم!

826- يارو با زنش ميره باغ وحش، زنه تو قفس ميمونا يك گوريل ميبينه آخر هيكل، از مسوول باغ وحش مي‌پرسه: ببخشيد ‌آقا اين گوريل روزي چند بار توليد مثل ميكنه؟ يارو ميگه: روزي بيست بار! زنه ميگه: ‌اينو به شوهرم بگين! شوهره هم ميگه:‌ببخشيد، اين گوريل با چندتا ميمون ماده توليد مثل ميكنه؟ يارو ميگه: با ده تا. ميگه: اينو به همسرم بگين!

827- سرخپوسته ميره داروخانه يك كاندوم ميخره، بعد از يه مدت مياد ميگه اقا يه كاندوم قوي تر بده. يارو ميگه چرا؟ سرخپوسته ميگه: مرد سرخپوست قوي، زن سرخپوست قوي، كاندوم، بووووم....! يارو بهش يه كاندوم محكم تر ميده،‌بازم بعد از يه مدتي برميگرده، ميگه: زن سرخپوست قوي، مرد سرخپوست قوي، كاندم بووووم...! اين دفعه يارو يه كاندوم آهني بهش ميده. بعد از يه مدتي زن سرخپوسته سياه پوش مياد ميگه: مرد سرخپوست قوي، زن سرخپوست قوي،كاندوم قوي، تخم طرف چپ بوووووم...!

828- عربه ميره شورت بخره،‌يارو بهش يه شورت زنونه ميده. عربه بهش بر مي‌خوره، ميگه: ولك، اينكه زنونست! يارو ميگه: خوب آقا شرت شرته، چه فرقي داره؟! عربه شاكي ميشه ميگه: ميخواي ‌فرقشو بكنم تو كونت تا بفهمي؟!

829- زن رشتيه بچه دومشو ميزاد،‌بچه بزرگتره حسوديش ميشه،‌رو پستون مامانش سم مي‌ريزه كه بچه كوچيكه بميره،‌دو تا همسايه‌هاشون مي‌ميرند!

830- تو قزوين فيلم اسپارتاكوس رو توي سينماها به نمايش ميذارن،از اون استقبال نميشه،اسمش رو عوض ميكنن ميذارن اسپارتاكون،توسينماها جاي سوزن انداختن پيدا نميشه!!

831- دختر بچهه با باباش ميره حموم، كير باباش رو ميبينه، ازش ميپرسه: باباجون اين چيه؟ ميگه: ‌اين دودوله. دختره ميگه: ‌اَه! چه اسم كيريي داره!

832- تركه خانوم بلند كرده بوده،‌نميدونسته چطور سر صحبت رو باز كنه. هرچي فكر مي‌كنه هيچي به نظرش نميرسه. يه كم پسته تو ماشين داشته، ميگيره جلو زنه، ميگه: جنده! پسته بخور!

833- كرمه ميفته تو ظرف ماكاروني، ميگه:آخ جون! چه بمال بماليه!

834- تركه ميره خواستگاري، دختره وقتي مياد چايي تعارف كنه تلنگش در ميره. ‌يه كم ميگذره تركه ميگه: ‌عروس خانم اگه نمي‌ريني اون قندون رو بده!

835- يارو تهرونيه مي‌خواسته سر به سر رفيق تركش بگذاره، بهش ميگه: دويدم و دويدم، به خونتون رسيدم، ازرو ديوار پريدم، خوارتو من گاييدم! تركه هم ميگه:‌منم اومدم خونتون، ننتو گاييدم! تهرونيه ميگه: برو بابا! اين كه وزن نداره! تركه ميگه: خوب حقيقت كه داره!

836- تركه از رو جوب ميپره، شلوارش پاره ميشه. ميگه: خوب شد شلوار پام بود، اگه نه كونم پاره ميشد!

837-يارو ميره مغازه ميگه: آقا اين تلويزيونتون چنده ؟طرف ميگه : مابه تركا تلوزيون نمي فروشيم . تركه ميگه : جون من بگو از كجا فهميدي من تركم ؟ يارو ميگه : آخه اين آكواريومه!!

838-تركه تو خيابون به يه زنه تنه ميزنه، زنه ميگه: آقا من پريودم. تركه ميگه:اا..؟! اتفاقاً من از اسماي خارجي خوشم مياد!

839- تركه ادعاي كير بلنديش ميشده، ميره عربستان.‌تو خيابون دست ميكنه تو جيبش و كيرش را نشون ميده به يك عربه ميگه: ببخشيد آقا صدتومني خورد دارين؟! عربه هم دست ميكنه تو پاچه شلوارش ميگه: نه ولك، همش هزاريه!

840- تركه خيلي بي تربيت بوده، هر جا ميرفته يه سوتي اساسي ميداده. يه روز ميره خواستگاري، براش چايي ميارن با شكر، يادشون ميره قاشق بيارن. تركه برمي‌گرده ميگه: بايد با كيرم هم بزنم؟!

841- تركه ميخواسته دور كمرشو اندازه بگيره، ‌يه خطكش ميكنه تو كونش ضربدر 3.14 ميكنه!

842- رشتيه داشته واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: آره ديروز رفتم خونه ديدم يه جفت كفش دم دره، شك كردم. رفتم جلوتر ديدم يه لباس مردونه هم افتاده رو زمين، بيشتر شك كردم. رفيقش مي‌پرسه: خوب بعد چي شد؟ ميگه:هيچي ‌رفتم جلوتر، ديدم يكي از لباساي خانم هم افتاده رو زمين، بدجوري شك كردم. رفيقش ميگه: خوب؟! ميگه: رفتم در اتاق خواب رو باز كردم... رفيقش ميگه: خوب؟!‌رشتيه ميگه: هيچي شكم برطرف شد!

843- تركه داشته براي رفيقش تعريف مي‌كرده كه: آره نميدوني اونقدر شرمنده شدم، اونقدر شرمنده شدم كه نگو! رفيقش ميگه: آخه چرا، چي شده؟ ميگه: پريروز اين خانوم صالحي، منشي ما، اومد تو دفترم، گفت مرخصي ميخواد، من اونقدر شرمنده شدم! رفيقش ميگه: بابا اين كه شرمندگي نداره. ميگه: نه خوب صبر كن، من بهش مرخصي دادم رفت، بعد اون يكي كارمندمون اومد، اونم مرخصي ميخواست، اونقدر شرمنده شدم! بعد يكي يكي همه كارمندامون اومدن مرخصي خواستن، منم به همشون مرخصي دادم، اونقدر شرمنده شدم! رفيقش ميگه: بابا مرخصي دادن كه شرمندگي نداره. ميگه: نه آخه، بعد از يك مدت اين منشيه زنگ زد، گفت امشب بياين خونه ما، من اونقدر شرمنده شدم! من شب رفتم خونشون، ديدم خانم منشي تنهاست، با عشوه بهم گفت: من ميرم تو اتاق، شما چشماتون رو ببندين من الان ميام، اونقدر شرمنده شدم! بعد از يك مدت در رو باز كرد، ديدم همه كارمندا و خانوم بچه‌ها جمعند، براي من تولد گرفتن، من اونقدر شرمنده شدم، اونــقــدر شــرمــنده شدم كه نگو! رفيقش ميگه: بابا اينكه شرمندگي نداره، بايد خوشحال ميشدي. تركه ميگه: آخه من لخت وايستاده بودم!

844- يارو قزوينيه با پسرش مشغول بوده، پسرش هي جيغ و داد ميكرده كه: آااي! بابا نكن! اااوووخ! درد ميگيره! قزوينيه شاكي ميشه،‌ميگه: خفه شو پدرسگ! مگه ما خودمون بچه نبوديم!

845- رشتيا خودكفا ميشن، ديگه خودشون بچه دار ميشن!

846- تركه كتاب فروشي باز مي‌كنه، بعد از يك هفته ميان درشو تخته مي‌كنند. رفقاش ازش ميپرسن چرا در مغازت رو بستن؟ ميگه: والله هيچي، ما فقط زده بوديم جلد دوم قرآن رسيد!

847- قزوينيه بدجوري حشري شده بوده، ميره واميسته سر كوچشون،‌اولين بچه اي كه داشته رد ميشده رو ميكشه كنار، ‌شروع ميكنه به كار خير. بچه هم شروع مي‌كنه به گريه و جيغ و داد. قزوينيه با خودش ميگه: بگذار يكم باهاش حرف بزنيم،‌سرش گرم شه، ‌صداش بخوابه. بر مي‌گرده به بچهه ميگه: بالام جان شما تو كدوم كوچه مي‌شينيد؟ بچه همينجور كه داشته گريه مي‌كرده،‌ميگه:...اهه! تو همين كوچه...اهه!.. قزوينيه ميگه:‌بالام جان،‌پلاك خونتون چنده؟ ميگه: اهه..اهه..پونزده.. قزوينيه ميگه: ا؟ بالام جان، كدوم طبقه؟ بچهه ميگه:..اهه.. طبقه سوم. قزوينيه با تعجب ميگه: اصغر؟ بابا تويي؟!! چرا مدرسه نرفتي؟!

848- تركا ميان يه شعر بسازن كه فارسا رو مسخره كنن، ميگن: تركا گل پسرن فارسا ترك خرن!

849- پسر تركه ميره پيش يك افسره پليس، ازش مي‌پرسه: ببخشيد ساعت چنده؟ يارو ميگه: ده دقيقه به ده. ميگه: ساعت ده بيا بكنمت! بعد هم مي‌زنه به چاك، افسره هم ميفته دنبالش. پسره مي‌دوه تو خونشون، درو پشت سرش مي‌بنده. پليسه در خونه رو ميزنه، تركه مياد دم در، ‌مي‌گه: ‌بعله؟ افسره نفس-نفس زنان ميگه:‌آقا اين چه وضعيه؟! پسرتون به من گفته ساعت ده بيا بكنمت!! تركه هم ميگه:‌خوب بابا چه خبرته؟! هنوز كه پنج دقيقه مونده!!

850- تركه زنگ ميزنه به دوست دخترش ميگه: شهناز فردا بيا، خونمون خاليه. فردا دختره مياد، هر چي در ميزنه هيچكي در رو باز نميكنه!

851- تركه وايستاده بوده تو صف اتوبوس، ميبينه نفر كناريش يك كتاب كلفت دستشه، روش نوشته فلسفه و منطق. ازش ميپرسه: ببخشيد قربان، اين يعني چي؟ فلسفه و منطق ديگه چيه؟! يارو ميگه: ببين، مثلا شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ تركه ميگه: آره. يارو ميگه: خوب تو آب اين ماهي رو عوض ميكني؟ بهش غذا ميدي؟ تركه ميگه: خوب آره. ميگه: چرا؟ ميگه: آخه اگه بهش غذا ندم كه ميميره. يارو ميگه: آفرين! پس فلسفه تو از غذا دادن به ماهي اينه كه زنده بمونه. تركه ميگه: عجب! ‌خوب حالا منطق چيه؟‌يارو ميگه: ببين شما اگه خواهرت يك شب دير بياد خونه،‌چي فكر ميكني؟ تركه ميگه: خوب فكر ميكنم كار داشته، دير اومده. ميگه: خوب حالا اگه شب دوم باز دير بياد چي؟ ميگه: خوب فكر ميكنم رفته خونه اون يكي خواهرم. ميگه: حالا اگه شب بعد هم دير بياد چي؟ ميگه: ‌خوب بهش شك ميكنم. يارو ميگه:‌هان! يعني از لحاظ منطقي شك ميكني كه چون خواهرت هر شب دير مياد، لابد كار بد ميكنه. تركه ميگه:‌آهـان، پس فلسفه و منطق اينه! بعد از يك مدت تركه ميره يه كتاب فلسفه و منطق ميخره، رفيقش ميبيندش، ازش مي‌پرسه: اصغر! اين فلسفه و منطق يعني چي؟ ميگه: ببين شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ رفيقش ميگه: آره. تركه ميگه:‌هان! پس خواهرت جنده ست!

852- تركه جنده آورده بوده خونه، جندهه همينجوري كه داشته ساك ميزده، كير تركه رو مثل ميكروفن ميگيره، ميگه: خدايا! تو شاهدي كه اين ظالم منو مجبور كرده اين كار رو بكنم، خودت منو ببخش! تركه هم سريع كير خودشو ميگيره، ميگه: خدايا دروغ ميگه! تازه ده هزار تومن هم گرفته!

853- رشتيه ميره تو اتاق خواب، ميبينه يك نره خري زير تخته. ميگه: خانم جان، اين زير تخت چي كار ميكنه؟! زنش ‌ميگه: ‌زير تخت رو نمي‌دونم اما رو تخت كه غوغا ميكنه!

854- رشتيه بچه دار ميشه، در خونشون يه تابلو ميزنه: با تشكر و قدرداني از اهالي محل!

855- دو تا دانشجو پزشكي داشتن تو خيابون ميرفتن، مي‌بينند جلوشون يه يارو داره گشاد گشاد راه ميره.‌يكيشون ميگه: اين بابا بواسير داره. ‌اون يكي ميگه: نه اين آپانديسشو عمل كرده. خلاصه هي با هم بحث ميكنن ولي به هيچ نتيجه اي نميرسن، ميگن بريم از خودش بپرسيم. ميرن به يارو ميگن: آقا ببخشيد، ما ديديم شما اينجوري راه ميرين، با هم شرط بندي كرديم،‌من ميگم شما آپانديستون رو عمل كردين ولي رفيقم ميگه شما بواسير دارين. يارو ميگه: والله هرسه تامون اشتباه كرديم! منم اول فكرمي‌كردم گوزه، ولي نامرد، ان بود!

856- تركه و رشتيه تو جهنم هم ديگه رو ميبينن. رشتيه به تركه ميگه: تو چه جوري مردي؟ تركه ميگه: والله من از سرما مردم، تو چه جوري مردي؟ رشتيه ميگه: ‌من از تعجب‌مردم! تركه ميگه:‌يعني چي؟ چطوري از تعجب مردي؟! رشتيه ميگه: والله من رفتم خونه، ديدم خانم لخت خوابيده رو تخت، زير تخت رونگاه كردم هيچكي نبود، تو كمد رو نگاه كردم،‌كسي نبود، تو حموم، تو انباري، ‌تو دستشويي، خلاصه همه جا رو نگاه كردم ولي هيچكي نبود. منم از تعجب سكته كردم مردم! تركه ميگه: خاك بر سرت! تو فريزر رو هم نگاه ميكردي، نه تواز تعجب ميمردي، نه من از سرما!

857- حضرت آدم ميره خونه در ميزنه، حوا ميگه: ‌كيه؟! آدم ميگه: آخه كس خل! مگه غير از من و تو هم كسي تو اين دنيا هست؟!

858- حضرت آدم شاكي ميره پيش خدا ميگه: خدايا يه چيزي به اين حوا بگو، خيلي منو اذيت ميكنه. خدا ميگه: چي شده؟ اين دفعه چي كار كرده؟! ميگه: هيچي بابا، همه شورتهاي منو برداشته باهاشون دلمه درست كرده!

859- تركه رو زمين يك كرست پيدا مي‌كنه، ميگه: اااه...! بي فرهنگا خودشو ميخورن، پوستشو ميندازن زمين!

860- تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من و خانومم بلد نيستيم با هم ازون روابط برقراركنيم! دكتره ميگه:‌جانم اين كه كاري نداره، (همون مو قع دو تا گربه رو ميبينه كه رو ديوار سخت مشغولند) ميگه: مثلا اون دو تا گربه رو ديوار نگاه كن، ببين نره واستاده پشت، مادهه واستاده جلو و... خلاصه اساس كار رو توضيح ميده. يه مدت ميگذره، يه روز دكتره زنه تركه رو ميبينه سياه پوشيده، داره گريه ميكنه. ازش مي‌پرسه: انشاالله بلا دوره، چي شده خانم؟! ميگه: شوهرم از بالاي ديوار افتاد پايين!

تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من و خانومم بلد نيستيم با هم ازون روابط برقراركنيم! دكتره ميگه:‌جانم اين كه كاري نداره، (همون موقع دو تا گربه رو ميبينه كه تو خيابون سخت مشغولند) ميگه: مثلا اون دو تا گربه رو تو خيابون نگاه كن، ببين نره واستاده پشت، مادهه واستاده جلو و... خلاصه اساس كار رو توضيح ميده. بعد از يك مدت، دكتره تركه رو تو خيابون ميبينه، ازش مي‌پرسه: خوب معاشقه خوب پبش ميره؟ تركه ميگه: خيلي عاليه آقاي دكتر. فقط من نمي‌دونم چرا هروقت ما ميايم يك كاري بكنيم، مردم جمع مي‌شند، دست مي‌زنند، صوت مي‌كشند!

861- تركه نشسته بوده تو تاكسي، همينجوري كه داشتن ميرفتن يه دفعه يك بادي از جهت نامساعد از يكي از خانماي مسافر در ميره. راننده تاكسي هم از اون تهرونياي با مرام بوده، ‌زود ميگه: خانمها، آقايون! مي‌بخشيد، من امروز غذاي باد دار خوردم، دست خودم نبود. تركه قضيه رو ميفهمه، خيلي خوشش مياد. با خودش ميگه: ‌عجب آدم با مراميه، دمش گرم! خلاصه يكم ميگذره، خانم دوباره تلنگشون در ميره. رانندهه باز زود ميگه: خانمها، آقايون شرمنده، ‌دست خودم نبود. تركه با خودش فكر ميكنه: اينجوري نميشه، من جوان آذربايجانم، بايد غيرت خودمو نشون بدم.‌ايندفعه كه اين خانم بگوزه، من گردن مي‌گيرم. هرچي منتظر ميشه ديگه بادي از خانم در نميره، تا اينكه ميرسه به مقصد و بايد پياده ميشده. همينطور كه داشته پياده ميشده، ميگه: خانمها، آقايون! من از شما معذرت مي‌خوام، از اين به بعد هروقت اين خانم گوزيد، بدونيد من بودم!

862- تركه تو يك مسابقه شركت كرده بوده، ‌بهش ميگن اگه بتوني اون شيري كه تو اون قفسه رو بكشي، براي جايزه،‌مي‌توني بري اون دختره خوشگل كه تو اونيكي اتاق هست رو بكني. تركه ميگه: بابا اينكه كاري نداره! خلاصه ميره تو قفس شيره، بعد از دو سه ساعت كشتي گرفتن، خيس عرق مياد بيرون، ميگه: حالا بايد كي رو بكشيم؟!

863- يك پيرزنه ميخواسته بره مجلس ختم،‌چشمش خوب نميبينه،‌اشتباهي در خونه همسايه رو ميزنه. از قضا تو اون خونه هم سه تا پسره فيلم سوپر ديده بودن و اساسي راست كرده بودند. پير زنه مي‌پرسه: ننه جون اينجا مجلس ختمه؟ ميگن:‌آره ننه، اونم چه مجلسي! خلاصه ميارنش تو خونه و سه ساعت اساسي ميكننش. وقتي كارشون تموم ميشه، پيرزنه همينجور كه داشته بندوبساطشو جمع ميكرده كه بره، برمي‌گرده ميگه: ننه جون، مديونيد اگه شب سه و هفت و چهلم اون مرحوم منو دعوت نكنيد!

864- تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر تخمم درد ميكنه، دكتر دست ميزنه ميگه: الان چه احساسي داري؟ ميگه: دكتر جون دوست دارم ادامه بده!

865- تركه تو يه مسابقه نقاشي شركت ميكنه تو جهان اول ميشه، ميان يه هيئت از ايران ميفرستن ببينن چي كشيده. ميبينن يه مرد لخت كشيده كه يه ماسك رو دهنشه، يه شاخه گل دستشه و يه كاندوم هم رو كيرشه! ميرن از كارشناساي خارجي ميپرسن: بابا اين چه افتضاحيه؟ آخه شما چطور اينو برنده اعلام كردين؟! ميگن: اين پيام داره: اون ماسك يعني خودشو از آلودگي‌ها دور كرده، اون گل نشانه طبيعته، اون كاندوم هم نشانه مبارزه با بيماريهاي جنسيه. بعد ميرن پيش تركه ميگن: منظور شما از اين نقاشي چي بود؟ ميگه: والله ما فقط مي‌خواستيم بگيم كه كس كردن با كاندوم مثل بو كردن گل با ماسكه!

866- يك لاشيه سوار ماشين بوده، همينطور كه داشته ميرفته،‌يهو ميبينه جلوتر نيرو انتظامي داره ماشين‌ها رو ميگرده. يهو يادش ميفته كه تو كيفش يك كير مصنوعي داره، از ترسش سريع كيره رو از پنجره پرت ميكنه بيرون. تو ماشين بغلي دو تا تركه داشتن واسه خودشون مي‌رفتن كه يهو كيره از جلو ماشينشون رد ميشه. يكيشون به اون يكي ميگه: غضنفر اين چي بود؟! ميگه: فكر كنم پشه بود! يارو ميگه: اَاااه...! ولي عجب كيري داشت‌ها!

867- يه بابايي چكش تو قزوين برمي‌گرده ميفته زندون، با خودش ميگه الان اينا ترتيب ما رو ميدن، بگذار يكم خالي ببنديم،‌بلكن بترسند. شروع مي‌كنه ميگه: آره من دو نفر رو خفه كردم، تو يك درگيري سه تا پليس كشتم، شيش تا بي معرفت رو تو يك شب كاردي كردم، همين ديروز هم يك نالوطي رو با ساطور كشتم! يارو قزوينيه بهش ميگه: ‌بالام جان تو ما رو هم كشتي!

868- يارو دهاتيه مي‌خواسته بره تهران، رفيقاش بش ميگن: جواد رفتي اونجا افه مفه(!) ياد بگيري‌ها! ميگه: باشه. ميره شهر و كاراشو ميكنه، وقتي ميخواسته برگرده ميره پيش يكي از اين تهرونيا ميگه:‌هاي به ما افه مفه ياد بده ما بريم دهات خودمون بچه‌ها حال كنن! تهرونيه مگه: باشه، بگو دوش! يارو ميگه: دوش، تهرونيه ميگه: بشين سرش برو شوش! يارو هم حال ميكنه و ميره ده خودشون رفيقاشو جمع ميكنه ميگه: بياين افه ياد گرفتم، بگين دوش. ميگن دوش، هر چي فكر ميكنه يادش نمياد بقيش چي بود، ميگه: خلاصه كيرم تو كونتان!

869- قزوينيه تو صف نون بوده، يه پسر خوشگل هم جلوش واستاده بوده. يه دفعه شاطره مياد بيرون، ميگه: نون تموم شد! ملت هم ميرن دنبال كار و زندگيشون و صف به هم ميخوره. قزوينيه شاكي ميشه، داد مي‌زنه:‌نون تموم شد كه شد! صف رو چرا بهم ميزنيد!

870- كنفرانس بين المللي شناخت طبيعت انسان بوده، اول انگليسيه مياد ميگه: انسان قائم به ذاته و يك ساعت سخنراني فلسفي مي‌كنه. بعد هنديه مياد ميگه: روح انسان بر جسمش مستوليه و اون هم دو ساعت سخنراني ميكنه. نوبت تركه ميشه،‌مياد پشت ميكروفون، ميگه: اصولاً انسانها همه يا كونيند يا كس خل!! همه ملت سر وصداشون در مياد كه: يعني چي آقا؟ اين حرفا چيه تو كنفرانس تخصصي؟ تركه ميگه:‌صبر كنيد! من ثابت مي‌كنم! اشاره ميكنه به يه بابايي ميگه: براي مثال آقا شما بيا بالا. يارو ميره بالاي سن. تركه ‌ميگه: قربان اگه به شما بيست ميليون دلار بدن كون ميدين؟! مرده ميگه: نه كه نميدم!‌تركه ميگه: خوب كس خلي ديگه!

871- روباهه بچه شيره رو ميكنه. ‌بچه شيره هم گريه كنان ميره پيش باباش ميگه: بابا جون! يكي منو كرد! شيره ميگه: غصه نخور بابا، من دهنشو سرويس ميكنم. فرداش يه تابلو ميزنه كه هركي بچه منو كرده بياد شهردارش كنم! روباهه هم ميره به گرگه ميگه بيا تو برو بگو تو كردي، كه تو رو شهردار كنه. گرگه هم خر ميشه ميره ميگه من كردم شيره هم ميبنددش به درخت، ميگه: همه حيوون‌هاي جنگل بيان بكننش. نوبت روباه كه ميرسه، گرگه سرشو با ناراحتي بر ميگردونه. روباهه هم بش ميگه: هوي رفيق! ‌چيه از اون وقت كه شهردار شدي ديگه تحويل نميگيري؟!

872- يه تهرانيه و يه اصفهانيه و يه تركه داشتن كنار خيابون ميشاشيدن. يه دفعه نيرو انتظامي ميرسه، به تهرونيه ميگن: مرتيكه! داري چي كار ميكني؟! ميگه: دارم مرگ بر شاه مينويسم. ميگن خوب اشكال نداره. به اصفهانيه ميگن: تو داري چه غلطي مي‌كني؟! ‌ميگه دارم مينويسم: استقلال آزادي جمهوري اسلامي! بازم مي‌گن خوب اشكالي نداره. نوبت به تركه ميرسه، هول ميشه نميدونسته چي بگه، ‌ميگه: آقا والله من سواد ندارم، بيا خودت بگير هر چي ميخواي بنويس!

873- يه زن مسيحي ميره پيش يه آخونده ميگه من ميخوام مسلمون شم. آخونده بهش ميگه: شما الان تشريف ببريد‌، بعد از اذان مغرب برگرديد، ‌مراسم مسلمون شدن اون موقع انجام ميشه. خلاصه زنه ميره و شب برمي‌گرده. آخونده ميبردش تو اتاق پشتي، بهش ميگه: شما بفرماييد لباساتونو در بياريد،‌تا مراسم رو اجرا كنيم. زنه ميگه: فكر مي‌كنم اشتباه متوجه شديد، من ميخوام مسلمون بشم چرا بايد لخت شم؟ ميگه: خواهر اشتباهي نشده. هركاري مراسم ويژه خودش رو داره! خلاصه زنه با شك و ترديد لخت ميشه. بعد آخونده ميگه:‌حالا بياين در آغوش اسلام!

874- پسره خيلي تخس بوده و دهن بابا ننه و در و همسايه رو سرويس كرده بوده. خلاصه آخرش مامانش شاكي ميشه ميبردش پيش يه روان شناس كه از قضا از همشهرياي آذربايجاني بوده. ميگه: آقاي دكتر اين پسر من خيلي اذيت ميكنه، پدر مارو دراورده، اصلا حرف گوش نميده، زده تلويزيون رو خراب كرده، شيشه همسايه رو شكسته، ماشين صاحب خونه رو آتيش زده. دكتره ميگه: خانم شما برين روي اون تخت لخت شين تا ببينيم چيكارش مي‌تونيم بكنيم! زنه ميگه: آقاي دكتر من گفتم پسرم شيطونه شما ميخواين منو معاينه كنيد؟ دكتره ميگه: ‌خانم شما بفرماييد لخت شين! بنده چهل و پنج ساله كه پزشك روانشناسم. زنه باز ميگه: آقاي دكتر! شما مثل اينكه متوجه نشديد، من مي‌گم پسرم اذيت ميكنه. دكتره ميگه:‌بله خودم مي‌دونم ولي همچين بچه اي رو بايد مادرشو گاييد!

875- تو سبزه‌وار يك آخوند خالي بندي بوده كه تعصب خاصي هم به حضرت عباس داشته. اين بابا ‌هرسال سر ماه محرم بالاي منبر يك دروغ شاخدار مي‌گفته و آبروي مسجد رو مي‌برده. يك بار قرار بوده واسه محرم بره بالاي منبر، شب قبلش ريش سفيداي مسجد جمع ميشن، ميگن چي كار كنيم؟ اين باز ميره سرمنبر خالي ميبنده، آبروي ما رو مي‌بره. آخرش قرار مي‌شه كه يه نخ ببندن به خايه‌هاي طرف، هر وقت خيلي ضايع كرد، نخه رو بكشند تا حواسشو جمع كنه و حرفشو درست كنه. خلاصه فردا شب ميره سرمنبر و شروع ميكنه به خطابه. يخورده كه مي‌گذره دور برش ميداره و ميگه:...آره حضرت عباس شمشيرش رو كشيد ده ميليون آدم رو كشت! ملت پشت صحنه زود نخه رو ميكشن، ميگه يه ميليون نفر، باز ميكشن، ميگه صدهزار نفر، دوباره ميكشن. آخونده شاكي ميشه ميگه: به حضرت عباس اگه خايه‌هام رو هم بكنيد از صد هزار پايين تر نميام!

876- تركه ميره داروخونه ميگه: آقا بي زحمت 99 تا كاندوم بدين! يارو با تعجب ميگه: بابا ايوالله! چه كمري داري تو! چقدر ميكني، ديگه بيا مارو هم بكن!! تركه ميگه: باشه سگ خور! 100 تا بده!

877- تركه ميره داروخونه، ميگه: آقا يه كاندوم لارج بدين. يارو يكي براش مياره. تركه ميره بيرون بعد از يك مدت برمي‌گرده، ميگه: ببخشيد، بزرگترش رو ندارين؟ داروخونه چيه ميره يك سايز بزرگترش رو مياره. باز تركه ميره، بعد از ده دقيقه مياد، ميگه: ببخشيد ازين بزرگترش رو نداريد؟! باز يارو يكي بزرگترش رو بهش ميده. خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشه و هي تركه بر مي‌گرده مي‌گه: ‌بزرگترش رو نداريد؟! تا يارو داروخونه چيه شاكي ميشه، دنبال تركه ميره بيرون ببينه اين چيكار مي‌كنه. مي‌بينه داره كاندومه رو مي‌كشه سرش! با تعجب ميگه: بابا چرا اينو مي‌كشي سرت؟! تركه ميگه: آخه قراره من تو تئاتر نقش كير رستم رو بازي كنم!

878- تركه ميره داروخونه ميگه: يه كاندوم كدئين دار ميخوام! داروخونه چيه ميگه: چرا؟ واسه چي؟! تركه ميگه: آخه يه سردرد كيري گرفتم!

879- تركه سردرد كيري گرفته بوده ميره داروخونه ميگه: بي‌زحمت يه كاندومينوفن بدين!

880- يارو با زنش ميره سينما فيلم سوپر ميبينه. وقتي ميان بيرون مرده بدجوري حشري شده بوده، ‌همون نزديك سينما واميسته كنار خيابون دستشو تكيه ميده به ديواربه زنش ميگه: يالا ساك بزن! زنه ميگه: بابا زشته تو خيابون كه نميشه! يارو همينجور به خودش مي‌پيچيده، ميگه: نه بايد ساك بزني! باز زنه ميگه: نه بابا نميشه. خلاصه همينجور مرده مي‌گفته بايد ساك بزني و زنه هم مي‌گفته نميشه كه يهو يه بچه مياد جلو به مرده ميگه: آقا بابام گفت: من خودم ساك ميزنم، زنم ساك ميزنه، بچه‌هام ساك ميزنند، سر جدت دستت رو از روي اون زنگ ما بردار!

881- تركه ميره داروخونه ميگه: ببخشيد كاندوم دارين؟ ياروميگه: بله، چه نوعش رو ميخوايد؟ تركه ميگه: يعني چي؟ يارو ميگه: ببين قربان، كاندوم چندين نوع داره: مثلا خاردار، روغني، رنگي، ليموئي... تركه گيج ميشه، ميگه: ببين برادر من اين چيزا رو نمي‌فهمم، خودت يه چيز خوب بده؛ فرض كن خواهرمادر خودته!

882- زن رشتيه ميره بالاي پشت بوم لباسا رو پهن كنه، همسايشون بهش ميگه: ميدي؟! زنه ميگه: خفه شو مرتيكه بي ناموس! دوباره فرداش رفته بوده بالاي پشتبون، ‌همسايهه مگيه: ميدي؟! باز زنه مي‌گه: گمشو مرتيكه نكبت! خلاصه چند باراين ماجرا تكرار ميشه، تا اينكه زنه ميره قضيه روبه شوهرش ميگه. شوهرش بهش ميگه اگه دوباره اينو گفت، بگو: آره ميدم! روز بعد زنه ميره بالا پشتبوم، دوباره همسايهه بهش ميگه: ميدي؟! زنه هم ميگه: آره! ميدم، خوبم ميدم! يارو ميگه: برو به اون شوهر قرمساقت بده كه انقدر زن ما رو نكنه!!

883- قزوينيه خيلي بچه باز بوده، فك و فاميل ميگن زنش بديم بلكن درست شه. خلاصه براش يك زنه خوشگل مي‌گيرند. شب اول كه ميره با خانوم تو حجله، وقتي لباساشون رو در ميارند، ‌يهو قزوينيه همين جور خشكش مي‌زنه. زنه مي‌پرسه: چي شده؟ حالت خوبه؟ قزوينيه سرشو تكون ميده، ميگه: بالام جان! اين كوني كه تو داري، داداشت ديگه چه كوني بايد داشته باشه!

884- تركه و رفيقش جنده آورده بودن خونه. قبل ازينكه مشغول شند، زنه برمي‌گرده بهشون ميگه: آقايون، براي شما مهمه من حامله بشم؟ تركه ميگه: بله خوب نبايد حامله بشين. زنه بهشون يكي يك كاندوم ميده، ميگه: پس لطفا اينارو استفاده كنين....بعد از يه ماه تركه به رفيقش ميگه: يادته اون روز جنده آورده بوديم خونه؟ رفيقش ميگه: آره يادمه، چه حالي داد! تركه ميگه: يادته گفت براي شما مهمه من حامله بشم، ماهم گفتيم آره؟ رفيقش ميگه: آره يادمه، مگه چي شده؟ تركه ميگه: من فكرشو كردم ديدم اونقدرها هم مهم نيست، بيا اين صاب مرده رو درآريم، بريم بشاشيم!

885- تركه ميره داروخونه، داد ميزنه: آقــا كـــانـــدوم داريـــن؟!! يارو ميگه: آقا يواش تر! اين چيزا روكه بلند نميگن، خوب چند تا ميخواي؟ ميگه: يه بسته. بعد تركه آروم ميگه: ببخشيد وازلين هم دارين؟ مرده ميگه: بابا اين كه اشكال نداره، بلند بگو مسئله اي نيست. خوب حالا چقدر ميخواي؟ تركه داد ميزنه: بـه انــدازه دو دور كــون كــردن!

886- آبادانيه ميره نونوايي ميبينه شلوغه،ميره تو صف زنونه مي ايسته و ميگه:وولك خواهرم گفت پنج تا نون بده!!

887- پسره خونشون خالي بوده، دوست دخترش رو دعوت كرده بوده. همين جور كه نشسته بودند، پسره به دختره ميگه: شبنم جون قهوه ميخوري؟ دختره ميگه: نه مرسي، ميل ندارم. پسره ميگه: ببين اينجا اومدي، نميخورم، ميل ندارم، نميخوام، نميدم نداريم‌ها!

888- رشتيه ميره قزوين، قزوينيا دنبالش ميكنن كه ترتيبشو بدن. رشتيه از اين كوچه به اون كوچه فرار ميكنه تا ميرسه به يه بن بست. با خودش ميگه حالا چه گهي بخورم؟! كه يه دفعه ياد سريال امام علي ميفته، ميگه:‌ها! منم مثل عمر و عاص لخت ميشم و نجات پيدا ميكنم. سريع لخت ميشه و قزوينيا هم كه همينو ميخواستن ميگيرن تا دسته ميكننش! رشتيه با بدبختي بلند ميشه با آه و ناله ميگه: آي! پدر سوخته اين صدا و سيما اونقدر سانسور مي‌كنه كه آدم نمي‌فهمه آخر فيلم چي ميشه!

889- تركه با دوستش ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من يبوست دارم. دكتر براش يك نسخه مي‌نويسه بهش ميگه: اين قرصها بعد از هر وعده غذا ميخوري، اين شياف رو هم استعمال ميكني. تركه ميگه: يعني چي، يعني اينو هم بخورمش؟! دكتره ميگه: نه. يعني يه جوري به بدنت برسون ولي نه از دهنت. تركه ميگه: يعني چي، يعني از گوشم؟! دكتره ميگه: نه پدر من! يه جوري به بدنت برسون ولي نه از دهنت نه از گوشت. ميگه:پس چي، از دماغم؟! دكتره شاكي ميشه داد ميزنه: بابا بكن تو كونت!! تركه برميگرده به دوستش ميگه: اصغر بيا بريم، امروز آقاي دكتر عصبانيه!

890- تركه يبوست داشته، ميره دكتر. دكتر يك نسخه براش مي‌نويسه بهش ميگه: اين قرصها رو ميخوري، اين شياف رو هم استعمال ميكني. تركه ميگه: آقاي دكتر استعمال ميكنم يعني چي؟ دكتره بهش ميگه: عزيزم يعني بايد يه جوري به بدنت برسوني. تركه ميگه: يعني چي؟ يعني بخورمش!؟ دكتره ميگه: ببين عزيز من! بايد يه جوري به بدنت برسوني اما نه از دهن. تركه ميگه: يعني از گوشم؟!... دكتره حوصلش سر ميره با خنده ميگه: باباجون بايد بكنيش تو كونت! تركه هم ميگه: ببين اقاي دكتر خودت شوخي رو شروع كردي‌ها، منم كيرم تو دهنت!

891- تركه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من يه بيماري دارم، ولي نخندي‌ها! دكتره ميگه: نه بابا مريضي كه خنده نداره، بگو. تركه دوباره ميگه: نه آقاي دكتر تو رو خدا نخندي‌ها! دكتره ميگه: نه عزيزم خنده نداره كه، ما كارمون اينه، بگو. تركه ميگه: آخه آقاي دكتر من يه تخمم بزرگتر از اون يكيه! دكتره ميگه: اين كه خنده نداره، خوب يه بيماريه، ميتونم ببينم؟ تركه ميگه: آقاي دكتر قول دادي نخندي‌ها! بعد يه تخم قد يه توپ بسكتبال در مياره مي‌گذاره رو ميز! دكتره ميزنه زير خنده. تركه ميگه: ديدي آقاي دكتر! حالا كه خنديدي، بزرگه رو نشونت نميدم!

892- بچه با باباش ميره حموم، تو حموم سُر ميخوره، كير باباش رو ميگيره كه نيفته. باباش سرش داد ميزنه: تخم سگ حواستو جمع كن! اگه با ننت اومده بودي كه با سر خورده بودي زمين!

893- تركه تازه زن گرفته بوده، روز اول مي‌رند خونه خودشون، زنش بهش ميگه: عزيزم شير ميخوام. تركه ميره يه ليوان شير براش مياره. زنه دوباره ميگه: عزيزم من شير ميخوام. تركه ميره ايندفعه شير رو گرم ميكنه مياره. زنه دوباره ميگه: بابا من شير ميخوام. تركه ميگه حتما شيركاكا ئو ميخواد، ميره شير كاكائو مياره. خلاصه هي زنه ميگه شير ميخوام و تركه هم هي ميره يه يجور شير مياره. آخرش زنه: ميگه: اَه! شلافم كردي!

894- تركه و دوست دخترش نشسته بودند تو پارك. تركه به دختره ميگه: عزيزم تو تو چه فكري هستي؟ دختره مياد خيلي با احساس بازي در بياره، ميگه: تو همون فكري كه توهستي، عزيزم! تركه ميگه:ااه..! نكنه تو هم ميخواي منو بكني؟!

895- به رشتيه ميگن روي هم رفته چند تا بچه داري؟ ميگه: والله ما روي هم نرفته چهار تا!

896- يكي از خايه‌مالهاي گردن كلفت يك طوطي تربيت ميكنه كه اگه پاي راستش رو ميكشيدي، ميگفته: مرگ بر اسرائيل! اگه پاي چپش رو ميكشيدي، ميگفته: مرگ بر آمريكا! خلاصه مِن بابِ خايه‌مالي اين طوطي رو ميبره خدمت علي‌آقا. علي‌آقا هم اول پاي چپ طوطي رو ميكشه، طوطيه ميگه: مرگ بر آمريكا! علي‌آقا هم كلي حال ميكنه، بعد پاي راست طوطيه رو ميكشه، طوطيه ميگه: مرگ بر اسرائيل! علي آقا ديگه حسابي كيفور ميشه، دوتا پاي طوطيه رو باهم ميكشه، طوطيه جيغ ميزنه: ولم كن ديوث!!!

897- يك بابايي تو رشت ميره يك رستوران تروتميز، يك پرس مفصل غذا ميخوره، بعد مياد حساب كنه، ميپرسه: داداش حساب ما چقدر شد؟ رشتيه ميگه: سه تومن! يارو دست ميكنه سه تا هزاري ميده، رشتيه ميگه: نه قربون، شد سه تا يك تومني! يارو كف ميكنه، فرداش با سه-چهار تا از رفقاش مياد باهم يك ناهار توپ ميزنن، باز موقع حساب كردن، رشتيه ميگه: شد سه تومن! يارو خر كيف ميشه، فردا شبش كل سالن رو واسه يك مهموني مفصل رزرو ميكنه، خلاصه با همه فك و فاميل و دوست و آشنا تا مرز خفگي ميخورن، باز وقتي صورتحصاب رو ميگيره، ميبينه نوشته: سه تومان!! يارو كلش سوت ميكشه، ميره پيش رشتيه ميگه: اخوي، ما قضيه اين رستوران شما رو نفهميديم چه جورياست. رشتيه ميگه: دنبال من بيا تا بفهمي. خلاصه يارو رو ميبره طبقة بالاي رستوران، در يك اتاق رو باز ميكنه، مرده ميبينه يك زن و مرده افتادن رو هم حالا نكن كي بكن!! رشتيه ميگه: اون مرتيكه سبيل كلفت رو كه ميبيني، صاحاب رستورانه، اون خانم هم كه ميبيني خواهر بنده‌ست! اون اينجوري خواهر مارو ميگاد، منم اونجوري مادرشو ميگام!!!

898- رشتيه واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: -آره رفتم خونه ديدم دو تا كفش دم دره، منم رفتم تو گفتم ديگه كارش تمومه. رفيقش ميگه خوب چي كار كردي؟ ميگه رفتم تو اتاق ديدم كه مرتيكه رو خانمه! رفيقش: خوب، حتما كشتيش؟ رشتيه ميگه: نه بابا يارو تا منو ديد، كشيد بيرون، دويد تو دستشويي. رفيقش ميگه: خوب حتما اونجا ديگه خفش كردي؟ رشتيه ميگه نه بابا صبركن، اون رفت تو دستشويي منم رفتم دنبالش، اونم فرار كرد رفت تو آشپزخونه. رفيقش ميگه: خوب اونجا ديگه حتما با چاقو كشتيش؟ رشتيه ميگه: نه جانم صبر كن، اون رفت تو آشپزخونه منم رفتم دنبالش، اون فراركرد رفت تو حموم. رفيقش ميگه خوب اونجا ديگه حتما كارو تموم كردي؟ رشتيه ميگه: نه بابا! اون رفت تو حموم، منم رفتم تو حموم، خانم هم اومد تو حموم. يهو يارو پاش رفت رو صابون خورد زمين، آي خنديديم!

899- تو ماه رمضون قزوينيه يه بچه خوشگل گذاشته بوده جلو دوچرخش داشته خوش و خندان ميرفته. رفيقش بهش ميگه: اصغر! بالام جان بيخيال، ماه رمضونه! قزوينيه ميگه: خودم ميدونم بالام جان! منم اينو برا افطار ميبرم!!

900-يه بار يك كشيشه داشته دارت بازي ميكرده، مادر مقدس هم كنارش واستاده بوده. يارو هر چي ميزده به هدف نمي‌خورده، اونم هربار ميگفته: كيرم توش، خورد پهلوش! مادر مسيحي بهش ميگه: پدر مقدس از شما بعيده، آخه اين چه حرفيه؟ خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشه تا اينكه مادر مقدس خيلي ناراحت ميشه، ميگه اگه يك بار ديگه اينو بگي نفرينت ميكنم. كشيشه دوباره ميزنه نميخوره. باز ميگه: كيرم توش خورد پهلوش! مادرمسيحي هم نفرينش ميكنه. يه دفعه از آسمون يك صاعقه ميزنه مادر مقدس دود ميشه. از آسمون يه صدا مياد كه مي‌گه: كيرم توش، خورد پهلوش!

901- رشتيه ميره پيش رفيقش، ميبنه عصبانيه. ميگه چرا ناراحتي؟ چي شده؟ رفيقش ميگه اين زن ما انار خورده دونه‌هاش رو ريخته رو تخت، همه جارو كثيف كرده. منم شاكي شدم زدمش. فرداش دوباره همديگر رو ميبينن، اين دفعه رشتيه شاكي بوده. رفيقش ميپرسه چي شده، تو چرا ناراحتي؟ ميگه هيچي بابا اين زنه ما هواپيما خورده، خلبانشو انداخته زير تخت!

902- تركه زنش حشري نميشده. ميره پيش دكتر، ميگه: آقاي دكتر! يه چيزي بدين كه اين زن ما حشري بشه. دكتره يه دارو بهش ميده ميگه: ازين قطره بريز تو غذاي زنت، ولي يوقت خودت نخوري‌ها! تركه ميره خونه، يكم از دوا ميريزه تو غذاي زنش، بعد با خودش ميگه: اين دكترا همش كس شعر ميگن! بگذار خودم هم يكم بخورم امشب خوب حال كنيم! خلاصه خودشم بقيش رو ميره بالا. شب خوابيده بودند بغل هم، زنش ميگه: عزيزم! ميگه: جانم؟! زنه ميگه: من كير ميخوام! تركه ميگه: آي گفتي!

903- رشتيه با تهرانيه تصادف ميكنه. تهرانيه از ماشين پيدا ميشه،‌مياد جلو رشتيه، داد مي‌زنه: مادرتو گاييدم، خوارتو گاييدم، عمتو گاييدم! هر چي دختر تو فاميلتونه گاييدم! رشتيه ميگه: اووو! مرتيكه حشري!

904- تركه با خانومش ميره پيش دكتر. ميگه: آقاي دكتر من يه مشكلي دارم، روم نميشه بگم. دكتره ميگه: عزيزم بگو، مسئله اي نيست. تركه ميگه: آقاي دكتر من بلد نيستم با خانمم ازون روابط برقرار كنم! دكتره ميگه: بابا اين كه كاري نداره، خوب خانوم مي‌خوابند زير، شما مي‌خوابي رو، بعد هم شما آالت تناسليت رو مي‌كني تو آلت تناسلي خانوم. تركه ميگه: آقاي دكتر من اين چيزا رو نمي‌فهمم. اگه ميشه شما يه بار اينكارو انجام بديد، من ببينم ياد بگيرم. دكتره ميگه: باشه و زنه رو مي‌خوابونه رو تخت، لباساش رو در مياره،‌‌تا دسته مي‌كنه. كارش كه تموم ميشه، تركه ميگه: آقاي دكتر اگه ميشه بگذاريد منم يه بار امتحان كنم ببينيد خوب ياد گرفتم يا نه. خلاصه تركه هم ميفته رو زنه واساساً‌ترتيبشو ميده. قضيه مي‌گذره، تا بعد از يكي دوهفته،‌باز دكتره مي‌بينه تركه و زنش اومدن تو مطب. مي‌پرسه: ‌دوباره مشكلي پيش اومده؟ تركه ميگه: والله آقاي دكتر، مي‌بخشيد،‌بنده شرمندم. من اونكاري كه شما اون سري يادم داديد رو يادم رفته! اگه ميشه يك بار ديگه نشونم بديد. باز دكتره يك دست اساسي ترتيب زنه رو ميده و بعدش دوباره تركه امتحان مي‌كنه ببينه ياد گرفته يا نه! خلاصه اين قضيه چند هفته پشت سر هم تكرار ميشه. يك روز دكتره و رفيقش داشتن از خيابون رد ميشدن كه تركه ودوستش رو اون طرف خيابون ميبينن. دكتره به رفيقش ميگه: اون يارو رو ميبيني؟ ازون تركاي خره! هر هفته زنشو مياره مطب ما مي‌كنيم! تركه هم به دوستش ميگه: اون يارو دكتره رو ميبيني؟ خيلي پخمست! هروقت خانوم بلند مي‌كنيم مكان نداريم، ‌مي‌بريم مطب اين مي‌كنيم!

905- به تركه ميگن راسته كه ميخواي زن بگيري؟ تركه به كيرش نگاه ميكنه، ميگه: گويا!

906- لره سلموني داشته. يه روز ميخواسته بگوزه به شاگرد سلموني ميگه: برو بيرون نگاه كن اينطور كه بوش مياد مي‌خواد بارون بباره. پسره ميره بيرون، زود مياد ميگه نه آسمون صاف صافه. يارو نمي‌رسه كارشو بكنه. دوباره به شاگرده ميگه،‌هوا بدجوري گرفته، برو ببين بارون نمياد. پسره دوباره ميره، زود مياد. لره بازم نميتونه كارشو بكنه. خلاصه بار سوم پسره رو ميفرسته و ايندفعه سريع ميگوزه و اَنشم باش مياد. پسره مياد تو ميگه: والله اوستا اينجوركه بوش مياد ميخواد از آسمون اَن بباره!

907- يارو لره به دختر دهشون تجاوز ميكنه. ميبرنش پيش قاضي. قاضي بهش ميگه: مرتيكه! چرا اين كارو كردي؟ لره ميگه: آقاي قاضي! شب مهتو، لب اُوْ، تو بيدي نميكردي؟! قاضي ميگه: نه! لره ميگه: برو گي ت بخور!

908- يارو با زنش قرار داشته كه هر وقت هواي سانفرانسيسكو كرده بودم، ميگم: ماشين لباسشويي رو روشن كن، لباس چرك دارم. يه روز مرده ميخواسته يه حالي بكنه، به بچشون ميگه برو به مامان بگو لباس چرك دارم. بچه ميره و بر ميگرده، ميگه مامان گفت: برو بگو فعلاً وقت ندارم. دوباره بعد از يك مدتي مرده به بچه ميگه برو بگو كلي لباس چرك دارم، اون ماشين لباس شويي رو روشن كن. بازم بچه مياد ميگه مامان گفت: باشه بعداً، فعلاً اصلاً وقت ندارم. بعد از يه مدتي، زنه به بچه ميگه: برو به بابات بگو اگه ميخواد لباساشو بياره، ماشين لباس شويي رو روشن كنم. بچه ميره و برميگرده، ميگه بابا گفت: نميخواد با دست شستم!!

909- رشتيه ميخواسته زن وبچش رو بفرسته مسافرت. ماشين ميگيره، به زنش ميگه خانم جان! شما اينجا صبركن. خودش سوار ماشين ميشه، تفنگ در مياره ميذاره رو شقيقه راننده، ميگه: برو! يارو رو ميبره توجنگل وصحرا. ميگه: يالا جلق بزن! يارو ميزنه. ميگه دوباره بزن! يارو بازم ميزنه. بعد سوار ميشن برميگردن. رشتيه به زنش ميگه: خانم جان! خيالت راحت باشه، زهرشو گرفتم!!

910- رشتيه با رفيقش صحبت ميكرده، ميگه بابا اين تهرانيا عجب آدماي خوبين! رفيقش ميگه چطور مَگه؟ ميگه: ميري اونجا، تو ترمينال ميان دنبالت، ميبرنت رستوران ازت پذيرايي ميكنن، بعد مي‌برنت بهترين هتل برات اتاق مي‌گيرن، هرجا ميري همرات هستند، ‌هواتو دارند و... رفيقش ميگه: نه بابا! راست ميگي؟ رشتيه ميگه: والله من خودم كه نرفتم ولي خانم رفته بود تعريف ميكرد!

911- رشتيه ميره خونه ميبينه زنش با يك نره خري مشغولند. يارو تا رشتيه رو مي‌بينه مي‌زنه به چاك و با آخرين سرعتش مي‌دوه در مي‌ره. رشتيه هم تا اون ور مازندران فحش ميده و دنبالش ميكنه. آخر يارو مي‌رسه لب يك پرتگاه، ديگه هيچ راه فراري نداشته، ‌رشتيه هم همين جور عصباني داشته دنبالش ميومده. مرده ميگه: غلط كردم! توروخدا منو نكش! رشتيه ميگه: هيس! اول اون دمپايي‌هاي منو بده!!

912- رشتيه ميره خونه ميبينه رو قالي جاي كفش هست. جاي پاها رو دنبال ميكنه مي‌رسه به اتاق خواب، ميبينه يكي سخت با زنش مشغوله. داد ميزنه: مرتيكه بي ناموس! در بيار! در بيار! يارو جفت مي‌كنه، ميكشه بيرون. رشتيه شاكي ميشه ميگه: بابا اون صاحب مرده رو نگفتم كه، كفشاتو گفتم!!

913- رشتيه ميره خونه مي‌بينه يه سياهه داره زنش رو ميكنه. داد مي‌زنه: دربيار!، دربيار! يارو در مياره. رشتيه ميگه: اَه اَه! حالم بهم خورد، بكن تو! بكن تو!

914- رشتيه وسط روز ميره خونه از پشت شيشه ميبنه يه نفر رو زنش سخت مشغوله. زنه هم هي ميگفته: بازم بكن! بازم بكن! يارو هم ميگه بابا ديگه چقدر بكنم؟! تا خايه‌هام رفته تو! زنه ميگه اون قاشق رو بردار تخماتم بكن تو. يارو قاشق ور ميداره كه يهو رشتيه ميپره تو داد ميزنه: اَه اَه! خانم من نامردم اگه ديگه با اون قاشق غذا بخورم!

915- از تركه ميپرسن: موقع معاشقه مردها بيشتر حال ميكنن يا زنها؟ تركه ميگه: ايلده اين كه معلومه! شما وقتي انگشتت رو ميكني تو گوشت، انگشتت بيشتر حال ميكنه يا گوشت؟!!

916- رشتيه زنش حامله نميشده، ميندازدش بيرون ميگه: برو بيرون تا حامله نشدي برنگرد خونه!

917- زنه رشتيه بهش ميگه: آقاجان! يه كفش واسه ما نخريدي‌ها! رشتيه ميگه: اي خانم جان! تو كه لنگات هميشه هواست كفش ميخواي چيكار؟!

918- زن رشتيه نصفه شب داشته ميرفته بيرون. رشتيه با اخم و تخم مياد جلو مي‌پرسه: خانم جان كجا ميري؟ ميگه: ميرم كس بدم! ميگه: آي اين صداقتت منو كشته!

919- زنه ميره مهموني پاهاش رو ميندازه رو هم،بعد اين پاش به اون پاش ميگه:چه عجب،ما شما رو ديديم!!

920- يكروز يه كبوتر نر، اساسي تنگش مي‌گيره. ميره پيش كبوتر ماده و مي‌گه: بق بق بقو... بق بق بقو...! (يعني مياي بريم ترتيبتو بدم؟) كبوتر ماده ميگه: نق نق نقو (يعني فعلا نه...!). كبوتر نره ميره و نيم ساعت ديگه بر مي‌گرده و دوباره مي‌گه: بق بق بقو... بق بق بقو...! دوباره كبوتر ماده ميگه: نق نق نقو. خلاصه چند بار قضيه تكرار مي‌شه و از نره اصرار و از ماده انكار. چند ساعت بعد كبوتر ماده تنگش ميگيره و ميره پيش كبوتر نره و مي‌گه: بق بق بقو... بق بق بقو...! كبوتر نره ميگه: نق نق نقو.... جق جق جقو....!

921- يارو مي‌ره دكتر و مي‌گه: ببخشيد دكتر بنده يه مشكلي دارم كه روم نمي‌شه بهتون بگم. دكتره مي‌گه: اين چه حرفيه؟ دكتر محرم همه است و .... خلاصه يارو مي‌گه: ببخشيد آقاي دكتر، عضو شريف من قد و قامتش خوبه ولي استقامتش كمه! دكتره هم مي‌گه: دربيار ببينم. خلاصه يارو با هزار خجالت مي‌كشه پايين و ميزاره كف دست دكتر. دكتره براي اينكه ببينه يارو راست گفته يا نه شروع مي‌كنه با دست چند باري مي‌زنه زير عضو مبارك يارو و در همين حين تلفن زنگ مي‌زنه. دكتر گوشي رو برمي‌داره و در همان حالي كه مي‌زده زير عضو مبارك يارو يه چهار پنج دقيقه‌اي با تلفن گرم صحبت مي‌شه. يكدفعه يارو مي‌گه: آه....دكتر جون بوس بده.... دكتر جون بوس.... آه....

922- قزويني داشته ترتيب يه بچه رو مي‌داده. بچه هم كه اون زير خيلي بهش سخت مي‌گذشته داد مي‌زده:‌كمك.... كمك.... قزويني شاكي مي‌شه مي‌گه: ببم جان اولا كه از كمك خبري نيست دوما، اگه كمك هم بياد كمك من مياد نه كمك تو!

923- يه تركه مي‌ره پيش دكتر و مي‌گه: آقاي دكتر، اگه نمي‌خندي من مشكلمو برات بگم. خلاصه دكتره هم كلي مرام ميزاره كه: اين چه حرفيه آقا، دكتر محرم مردمه و از اين صحبتها. خلاصه يارو رو راضي مي‌كنه كه مشكلشو بگه. تركه هم مي‌گه: من يكي از تخمام بزرگتر از اون يكيه. بعد هم دست مي‌كنه تو شلوارش و يه تخم اندازه توپ بسكتبال مي‌زاره روي ميز! دكتره تا چشمش به تخم يارو مي‌افته مي‌زنه زير خنده. تركه هم شاكي مي‌شه و مي‌گه: حالا كه خنديدي اون بزرگه رو نشونت نمي‌دم!

924- قزوينيه وارد يك جمع ميشه، با همه از دم روبوسي ميكنه به جز يك نفر كه فقط باهاش دست ميده. يارو شاكي ميشه، ميگه: چرا منو ماچ نكردي؟! قزوينيه ميگه: بالام تورو گذاشتم بكنم!

925- دختره ميره كرست بخره، ميگه: آقا لطفاٌ يك كرست نمره چهار بدين. يارو براش مياره، دختره ميره اتاق پرو امتحانش ميكنه، برميگرده ميگه: اين يكم بزرگه، اگه ميشه يك نمره سه ‌شو بدين. باز دوباره (بعد از پرُو) برميگرده ميگه: اينم يك كمي بزرگه، اگه ميشه يك سايز كوچيك‌ترشو بدين. خلاصه خيلي نميگذره كه به اين نتيجه ميرسه كه سايز دو هم كمي بزرگه و سايز يك رو امتحان ميكنه. بعد يك مدت مياد، ميگه: ببخشيد، اين هم يخورده بزرگه، كوچيكترشو ندارين؟ فروشندهه ميگه: دخترم اون جوشه، برو بتركونش!

926- يك زن و شوهري تو خونشون يك طوطي داشتن. اينهان هروقت مشغول كار خير بودن، رو قفس طوطي يك پارچه مينداختن كه بدآموزي نداشته باشه!! خلاصه يك بار اين دو نفر ميخواستن برن مسافرت، شب قبلش (حين بستن چمدونها) با خودشون ميگن: حالا كه يك چند روزي خبري از حال و هول نيست، خوبه امشب يك دور بريم، و خلاصه دوباره روي قفس طوطي مادرمرده رو ميپوشونن و يا علي مشغول ميشن! كارشون كه تموم ميشه، يادشون ميره پارچه رو قفس رو بردارن و برميگردن سر بستن چمدونها. ار قضا يكي از چمدونها تا خرخره پر از لباس بوده و هركار ميكردن نميتونستن درشو ببندن. خلاصه طوطي قصة ما نشسته بوده تو قفسِ تاريك و داشته فكر ميكرده كه اون بيرون چه خبره، كه يهو ميشنوه كه آقا به خانوم ميگه: خانوم شما بشين روش، من ميكنم توش! (كه صد البته منظور سگك چمدون بوده كه بايد بسته ميشده) طوطيه يكم گوشاش تيز ميشه، بعد زنه به مرده ميگه: نه اين ريختي نميشه، تو بشين روش، من ميكنم توش!! طوطي ما با خودش ميگه چه جالب! بعد از يك مدت صداي نفس نفس، آقا به خانوم ميگه: خانوم بيا دوتايي بشينيم روش بعد با هم بكنيم توش...!! طوطيه كف ميكنه، ميگه: به خدا اگه رو قفس گوني هم بندازين، بايد بگذارين من ببينم اين ديگه چه رقمشه!

927- تركه و تهرونيه رفته بودن شكار، تركه از بالاي تپه با دوربين نگاه مي كرده، تهرونيه هم تفنگش رو آماده مي كرده. يهو تركه برميگرده به تهرونيه ميگه: اگه زنت بهت خيانت كنه چكار ميكني؟ تهرونيه ميگه: جون تو يه گوله ميزنم تو دهنش! تركه ميپرسه: با مرده چكار ميكني؟ تهرونيه جواب ميده: اونم به جون سبيلات با يه گوله ميزنم كيرشو داغون ميكنم! تركه ميگه: ايلده اگه الان زود بجنبي ميتوني يه گلوله صرفه جويي كني!

928- رشتيه شب داشته برميگشته خونه، سر كوچه قصاب محل بهش ميگه: چـــــــــاكريم، ممدآقاي گُلِ زن خراب!! رشتيه يك نگاه به هيكل قصابه ميكنه و هيچي نميگه، ميره پي زندگيش. فردا شب باز داشته ميومده خونه كه جناب قصاب همينو تحويلش ميده.خلاصه 4-5 شب همين جريان بوده، تا آخر رشتيه شاكي ميشه، ميره پيش زنش ميگه اين يارو قصابه اينو ميگه، جريان چيه؟! زنش ميگه: اين مرتيكه بد دهنه.. ولش كن. رشتيه هم بيخيال ميشه. دوباره فردا داشته ميومده خونه كه جناب قصاب مياد جلو، ميگه: چـــــــاكريم، ممدآقاي گُلِ زن خرابِ دهن لق!! رشتيه خيلي شاكي ميشه، ميره پيش مادرش جريان رو ميگه، مادرش بهش ميگه: ممد جان، تو الان زن داري، بچه داري، نبايد به حرف يك قصاب پدرسوخته توجه كني. رشتيه هم ميبينه مادرش راست ميگه، برميگرده سرِ خونه زندگيش. فرداشب داشته برميگشته خونه كه قصابه مياد جلو، ميگه: چـــــــاكريم، ممدآقاي گلِ زن خرابِ دهن لقِ بچه ننه!

929- رشتيه بچه دار نميشده، در خونشون يك تابلو ميزنه كه: هم اكنون به ياري سبزتان نيازمنديم!

930- به تركه ميگن: نظرت در باره كير چيه؟ ميگه: والله نميدونم، بايد بشينم روش فكر كنم!

931- يه روز يه دختره و يه پسره كه مي‌خواستند با هم ازدواج كنند، ميرن خريد. دختره ميخواسته يه پارچه گرون قيمت انتخاب كنه. پسره مي‌گه: گرون مرون خبري نيست. تترون مترون ميخواي بگو. دوباره ميرن براي خريد طلا. پسره مي‌گه: طلا ملا خبري نيست. بدل مي‌خواي بگو. دختره خيلي شاكي مي‌شه ولي هيچي نمي‌گه تا شب عروسيشون كه ميرن توي حجله. پسره مي‌گه عزيزم... دختره مي‌گه عزيزم بي عزيزم! از كس مس خبري نيست. چس گوز مي‌خواي بگو!

932- يه روز از يه ترك دانا مي‌پرسند: وجه تشابه موش با مرد چيست؟ جواب مي‌دهد: هردوتاشون دنبال سوراخ مي‌گردند!

933- يه مرده سوار تاكسي مي‌شه و شروع مي‌كنه با راننده دردل كردن. مي‌گه: از وقتي زنم آموزش رانندگي مي‌ديد هر شب كيرمو مي‌گرفت و مي‌گفت دنده يك، دنده دو، و... حالا از وقتي گواهينامه‌شو گرفته شبا مياد كيرمو مي‌گيره و مي‌گه: 20 ليتر بنزين بريز!

934- زن رشتيه سر منبرِ ملاي محل ميشنوه كه هركي شب سيزدهم ماه با همسرش نزديكي كنه، فرشته‌ها براشون يك خونه تو بهشت ميسازن. خلاصه خوشحال و خندان مياد خونه و (از قضا همون شب هم شب سيزدهم بوده) به رشتيه ميگه: آقاجان، حاج‌آقا امروز ميگفت فلان و بيسار و يالله پاشو تا دير نشده يك خونة آبرومند تو بهشت بسازيم. خلاصه رشتيه هم كه از يك عمر اجاره نشيني شاكي بوده، بلند ميشه و يك ربعي واسه خونة جديدش عرق ميريزه!! كارشون كه تموم ميشه، بعد چند دقيقه زن رشتيه برميگرده بهش ميگه: آقا جان، اين مادر مرحومت بندة خدا الان تو بهشت تنهاست، بيا يك خونه هم واسه اون بسازيم كه خوشحال شه. رشتيه هم باوجود اوضاع وخيمِ كمري، ديگه آخر مرام رو واسه مادرش ميگذاره و باهر بدبختي بوده يك ربع ديگه تلنبه ميزنه. وقتي كارشون تموم ميشه، بعد يك مدت دوباره زنش ميگه: آقاجان، اين برادر كوچكة منم بيچاره تنهاست، كسي رو نداره با هم خونه بسازن.. بيا يك خونه هم واسه اون بسازيم! رشتيه كه ديگه ناي جم خوردن نداشته (ساختمون سازي كه بماند!) شاكي ميشه، ميگه: اووو! خانوم جان من نفهميدم، اين بالاخره كـيـره يا مهندس عمران؟!

935-چند تا زنِ رشتي داشتن باهم اختلاط ميكردن، يكيشون ميگه: شنيدين تو تهران يك خفاش شب پيدا شده، زناي مردم رو ميدزده ميبره ترتيبشون رو ميده؟ يكي ديگه ميگه: اَووو! هرچي امكاناته مالِ شهراي بزرگه!

936- به قزوينيه ميگن: يك خاطرة خوب تعريف كن، ميگه: بالام جان، بچه بود.. سفيد بود..! ميگن حالا يك خاطرة بد تعريف كن، ميگه: آي بالام جان، بچه بوديم... سفيد بوديم..!

937- يك بنده خدايي اوضاع مزاجيش خراب بوده، هرچي هم دوا درمون ميكرده افاقه نميكرده، خلاصه آخر ميره پيش يكي ازين دكترهاي گياهيِ مدرن(!) دكتره هم بهش ميگه: ببين عزيز جان، علاج تو اينه كه يك مدت مقعدت رو بگذاري تو برف! از قضا اين بندة خدا فرداي اون روز يك سفر كاري داشته به قروين و خلاصه تو راه هي تو اين فكر بوده كه حالا اين وقت سال، برف از كدوم گوري گير بيارم كه به ماتحتم بمالم(؟!) كه از بخت مساعد، اون شب برف مفصلي تو قزوين ميباره. خلاصه قهرمانِ جك ما(!) هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل مياد بيرون و يك نگاه اينور اونور ميندازه و ميكشه پايين و ماتحت مبارك رو ميگذاره تو برف. بعد يك مدت، باخودش ميگه حالا كه اينجا برف زياده بگذار يك بار ديگه بزنم كه ديگه 100% جواب بده. پا ميشه، نيم متر اونورتر دوباره ماتحت رو ميگذاره زمين. خلاصه محض اطمينان تا نزديكاي صبح همينجور نيم متر -نيم متر كونشو ميزنه تو برفا و بعد هم خوشحال و خندان برميگرده هتل. فردا صبح پا ميشه ميبينه همة قزوين سياه پوشيدن و پرچم سياه از خونه‌ها آويزون كردن و ملت تو خيابون دارن گريه ميكنن! از يكي دو نفر ميپرسه كه جريان چيه، منتها ملت از شدت بغض و گريه نميتونستن جوابشو بدن. خلاصه آخر خِرِ يكي رو ميگيره، ميگه: آقا جون بچه‌هات چي شده؟ يارو با بغض ميگه: بالام جان... ديشب وقتي ما خواب بوديم يك گله كون از شهر رد شده هيچ كس نفهميده!

938-( تو پرانتز اينكه يك روايت ديگه ازين جك رو قبلاٌ داشتيم، حالا روايت غرب‌زدش!) تركه ميره ميوه فروشي، ميگه: حاجي يك كيلو ازين ليموها به ما بده. ميوه فروشه بهش برميخوره، ميگه: ليمو چيه مرد مؤمن؟! اين سينه سامانتا فكسه!! تركه هم ميگه: باشه بابا، يك كيلو از همونا بده! درضمن، قربون دستت، يك كيلو هم گيلاس بده. باز ميوه فروشه بهش برميخوره، ميگه: آقاجان گيلاس چيه؟! بگو لپاي مدونا!! تركه هم ميگه: باشه بابا، از همونا. بعد تركه كيوي ميخواسته، ميگه: قربونت حاجي، يك كيلو هم از اون تخماي نلسون ماندلا بده!

939- يك هيئت از محققينِ كشورهاي مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت براي بدن مباحثه ميكردن. اول يكي از انگلستان مياد، ميگه: اين مشخصاٌ به منظور اينه كه ستون فقرات موقع نشستن راحت‌تر باشه. بعدي از آلمان بوده، ميگه: اين قاچ براي اينه كه عمل دفع راحت‌تر صورت بگيره. خلاصه هركدوم يك چيزي ميگفتن، آخر نوبت قزوينيه ميشه، با يك حال عاشقانه ميگه: بالام جان، اين كان اونقدر شيرينه كه قاچ خورده!

940- آبادانيه مياد تهران پيش رفيقش، يك روز داشتن تو خيابون قدم ميزدن، تهرونيه مرام ميگذاره، ميگه: داااش، بدخواه مدخواه كه نداري؟! آبادانيه هم از سرِ كس‌خلي يك نگاه اطراف ميكنه، يك يارو قلچماقه رو ميبينه، ميگه: ولك اون بدخواه منه! تهرونيه هم مياد ديگه سر مرام كم نياره، ميره خِرِ يارو رو ميگيره و ميزنه دهنش رو سرويس ميكنه، صد البته يك كتك سير هم اون وسط ميخوره! سه چهار ماه بعد، تهرونيه ميره آبادان پيش همون رفيقش، يك روز در حين گردش اينبار آبادانيه مياد مرام بگذاره، ميگه: ولك، بدخواه كه نداري؟ تهرونيه هم يك نگاه ميكنه، اشاره ميكنه به يك يارو گردن كلفتِ سبيل از بنا گوش در رفته، ميگه اون بدخواه منه. آبادانيه يكم طرف رو نگاه ميكنه، ميگه: ولك اگه بدخوات اونه كه كـــــــونت پارس!

941- كيشميشه به نخودچيه گير داده بوده، بهش ميگه: جــــــووون! قربون اون چاك سينت! نخودچيه ميگه: خفه خفه... همين چرت وپرت ها رو ميگي كه چوب به كونت كردن!

942- بچه مثبته رفته بوده آموزش چتربازي، قبل از اينكه بپره استادش بهش ميگه: وقتي پريدي، بايد تا بيست بشمري بعد اين طناب رو بكشي تا چترت باز شه.پسره ميپرسه: ببخشيد استاد، اگه چتر باز نشد چي؟ استادش ميگه: سوال خوبيه! در اون صورت، اين يكي طناب رو بكش، كه چتر زاپاس باز شه. باز پسره ميپرسه: شرمنده استاد، اگه دومي هم باز نشد چي؟ استاده ميگه: خوب درون حالت، يك نخ قرمز اينجا هست كه وقتي بكشيش چتر اضطراري باز ميشه. پسره دوباره ميپرسه: ببخشيد وقتتون رو ميگيرم استاد، اما اگه اينم باز نشد چي؟ استاده ميگه: درون صورت صفحة 381 دفترچه راهنما رو بازكن، اونجا توضيح داده. خلاصه پسره خيالش راحت ميشه و ميپره، تا بيست ميشمره، نخ اول رو ميكشه، اتفاقي نميافته. نخ دوم رو ميكشه، بازم چتري باز نميشه. پسره هول ميشه، نخ قرمز رو ميكشه، ولي بازم خبري از چتر نبوده. يهو ياد حرفاي استادش ميافته، خيالش راحت ميشه، دفترچه راهنما رو بازميكنة، صفحة 381 رو مياره، ميبينه نوشته: مشتري گرامي، خواهر شما گاييده ميباشد!

943-تهرونيه زن ميگيره، فرداي روز ازدواجش رفيقش ميبينه با حال دستتاٌ گهي و اعصاب خورد نشسته يك گوشه داره سيگار ميكشه. ميره جلو، ميگه: بيخيال بابا! ملت كه زن ميگيرن لااقل يك دو سه ماهي سرحالن، تو چرا از همين روز اول حالت گهيه؟ پسره ميگه: اگه توهم ديشب تو حجله جاي من بودي، الان حالت گهي بود. رفيقش ميپرسه: مگه چه خبر بود ديشب؟ تهرونيه ميگه: والله من ديشب كارم كه با خانوم تموم شد به عادت لعنتيِ هميشه دست كردم تو جيبم ده تا هزاري دادم بهش!! رفيقش يك ربع ميخنده، بعد به زور جلو خودشو ميگيره، ميگه: بيخيال بابا، حالا خانوم كه نفهميده جريان چيه. تهرونيه ميگه: بابا حالم كه سر اين جريان گهي نيست... بدبختي اينه كه وقتي هزاريا رو دادم، خانوم هم فوري دست كرد دويست تومن بقيه پولم رو پس داد!

944- تو يكي از شهرستانها داشتن تحقيق ميكردن كه هركدوم از طبقاتِ جامعه روزانه به طور متوسط چقدر گوشت ميخورن، خلاصه يك مدت آمار ميگيرن، ميبينن تو طبقة كارگر مردم روزانه بطور متوسط 20 گرم گوشت ميخورن، كارمند جماعت 50 گرم، ملت صاحب شغل آزاد 100 گرم و خلاصه همه جور آدم رو آمار ميگيرن، آخري براي اينكه تحقيقات كامل بشه، ميرن پيش ملاي محل، ميگن: حاج آقا، شما متوسط تو روز چقدر گوشت ميخوري؟ حاج‌اقا ميگه: پـنـج كيلو!! ملت كف ميكنن، ميگن: بيخيال حاج آقا! چطور روزي پنج كيلو گوشت ميخوري؟! همون موقع يك موتوريه از بغلشون رد ميشه، يك پسره از رو موتور داد ميزنه: كــــــيــــــــرم دهنت حاج آقا!! ملاهه ميگه: ...خوب اين 50 گرمش!

945- تركه از اول شب تا پنج صبح يك ضرب فيلم سوپر ميبينه، بعدم تو همون حالِ حالي به حالي پا ميشه ميره سر كوچه يك دست كله پاچه بزنه. يارو براش 2 تا پاچه ميگذاره با يك زبون، بعد ميگه: آبشو بريزم توش؟ تركه كه هنوز تو جَوِ ديشب بوده، ميگه: نه جـــــونــــي.. نريز توش ...آبشو بپاش رو سينم!

946- قزوينيه زن ميگيره، شب اول كلي مرام ميگذاره و تريپ «لاو»(!) خانوم رو ميبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول ميشه. زنه هم كلي حال كرده بوده، هي ميگفته: چه ماه زيبايي، عجب ستاره‌هايي..! قزوينيه ميگه: بالام جان خوب ستاره‌ها رو نگاه كن كه از فردا شب بايد گلهاي قالي رو بشمري!

947- تركه اومده بوده تهران كه از رفيقش خانوم بلند كردن ياد بگيره، خلاصه با رفيقش ماشين رو برميدارن و مشغول ميشن. هنوز ده دقيقه كس‌چرخ نزده بودن، كه يك دختره رو سوار ميكنن، رفيقش از دختره ميپرسه: جيگر لب ميدي؟! دختره ميگه: نه! رفيقشم ميگه: پس پياده شو، وقت مارو نگير!! دختره رو پياده ميكنن، يكم ميرن جلوتر و يكي ديگه رو سوار ميكنن و اين يكي از قضا نه تنها لب كه خيلي چيزهاي ديگه‌هم ميداده!! خلاصه اونشب رو يك حال اساسي ميكنند و فرداش هم تركه از رفيقش تشكر ميكنه و برميگرده ديار خودش كه آموخته‌هاشو به كار ببنده! از بخت بلند همون شب اول، يك شاه كس اساسي ميخوره به تورش، همين كه طرف سوار ميشه، تركه ميپرسه: جيگر لب ميدي؟! دختره ميگه: آره جيگر! تركه يكم طرفو نگاه ميكنه، باز ميپرسه: نه مرگ من يك لب ميدي؟! زنه ميگه: آره خوب… تركه يكم فكر ميكنه، ميگه: پس من پياده ميشم!

948- رشتيه با رفيقش رفته بودن خريد، ميبينن دم در يك فروشگاه بزرگ نوشته: سكس مجاني و جوايز نفيس (با خريد بيش از ده‌هزار تومن كالا). خلاصه كلي حال ميكنند و ميرن تو اونقدر آت و آشغال ميخرن تا آخر ده‌هزارتومن رو رديف ميكنن، بعد خوشحال و خندان ميان دم صندوق حساب ميكنند و ميگن: خوب اين سكس مجاني ما چي شد؟ صاحب مغازه ميگه، شما يك عدد بين يك تا ده انتخاب كنيد.. رشتيه ميگه: هفت. مرده ميگه: متاسفانه عدد امروز واسه سكس مجاني هشته، جاييزه عدد هفت يك فندكه! خلاصه رشتيه فندكشو ميگيره و با حالِ گرفته مياد بيرون، رفيقش بهش ميگه: فكر كنم اين جريان سكس مجاني خالي بندي باشه. رشتيه ميگه: نه بابا من و تو شانس نداريم... خانوم من تاحالا سه بار برنده شده!

949- پسر رشتيه مياد خونه، ميبينه مامانش لخت خوابيده رو تخت و داره خودشو ميمالونه، هي ميگه: آاااه... من يك مرد ميخوام.. آااه.. يك مــــرد ميخوام! پسره چيزي نميگه، ميره دنيال كار و زندگيش. سه چهار روز بعد دوباره وقتي از مدرسه مياد خونه، ميبينه باز مامانش لخت خوابيده رو تخت و همون جريان مالش و من يك مرد ميخوام بر قراره. باز پسره چيزي نميگه و ميره پي بازيش. سه چهار روز بعد مياد خونه، ميبينه اين بار مامانش لخت خوابيده رو تخت و يك مردك سبيل كلفت هم خوابيده روش! پسره تا اينو ميبينه، جنگي ميدوه ميره تو اتاقش، لباساشو در مياره، لخت ميخوابه رو تخت، شروع ميكنه مالوندن خودش و ميگه: آاااه.. من يك دوچرخه ميخوام!

950- از طرف ادارة آمار رفته بودن خونة رشتيه، رشتيه درو باز ميكنه، يارو ميپرسه: شما چند نفرين؟ رشتيه ميگه: شما چند نفرين؟!

951-تركه و لره ميرن مغازه ميگن :آقا نوشابه خانواده دارين؟صاحب مغازه ميگه:بعله. مي پرسن : به آدم مجرد هم ميدين؟!

952-به تركه ميگن چرا زن نميگيري؟ميگه آخه كسي زنش رو به من نميده!

953-تركه ميره گل فروشي ميگه گل بنفشه دارين؟يارو ميگه نه،تركه ميپره و تخماي گلفروشه رو ميگيره، گلفروشه ميگه ولم كن،تركه ميگه زنم گفته اگه گل بنفشه نداشت،تخمش رو بگير!

954-يه نفر تو قزوين ميره پرورشگاه بچه اي رو به فرزندي قبول كنه،مسئول پرورشگاه بهش ميگه ميكني يا ميبري؟

955-تركه داشته خرش رو مي زده مردم بهش ميگن چرا زبون بسته رو ميزني؟ميگه موضوع خانوادگيه،شما دخالت نكنيد!

956-تركه ميره خواستگاري،پدر مادر دختره ميگن دختر ما ميخواد درس بخونه،تركه ميگه خوب من ميرم دو ساعت ديگه ميام!

957-تركه خوابش سنگين بوده،تختش ميشكنه!

958- به تركه ميگن با عدس جمله بساز، ميگه: اگه امشب نياي اَدست دلخور ميشم!

959- به تركه ميگن با ستيز جمله بساز، ميگه: موبايل سِت ايز آف (mobile set is off)!!!

960- به تركه ميگن با كار و كوشش جمله بساز، ميگه: شلوار كار من كوشش ؟!

961- به تركه ميگن با كريستال جمله بساز، ميگه: ماي كير ايز تال (my kir is tall) !

962- به تركه ميگن با سي‌دي جمله بساز، ميگه: چُسيدي!

963- به لره ميگن: با بيد جمله بساز. ميگه: در خانه ما يك بيد بيد! ميگن: اون بيد نيست، بوده. ميگه: آهان باشه، در خانه ما يك بود بيد!

964- به تركه ميگن با آجر جمله بساز، ميگه با آجر كه جمله نميسازن،‌ديوار ميسازن!

965- به عربه مي‌گن با ماهيچه جمله بساز، ميگه: ولك كير خر درمقابل كيرِما هيچه!

966- به عربه ميگن با پستو جمله بساز، ميگه كيرم تو دهنت! ميگن: بابا اين پستوش كجا بود؟! ميگه: ‌پس تو كس ننت!

967- به تركه ميگن: با نمودار جمله بساز، ميگه: آي امان از كونِ مودار!

968- به تركه ميگن: با ابريشم جمله بساز، ميگه: هوا ابريشم خوبه!

969- به تركه ميگن با توكيو جمله بساز، ميگه: من خديجه رو دوست دارم توكيو؟!!

970- به تركه ميگن با جوراب جمله بساز، ميگه: ديشب فلاني رو كردم بدجورآبم اومد!

971- به تركه ميگن با كس جمله بساز، ميگه: پايتخت روسيه مسكوس!

972- به تركه ميگن با كشاورز جمله بساز، ميگه: كُس كِشا وَرزش كنيد!!!

973- به تركه ميگن با رادار جمله بساز ميگه: از اينجا به خونه ما راداره!!

974- به تركه ميگن: با ايده جمله بساز، ميگه: ‌اين جمله سازي هم ما رو گاييده!

975- به تركه ميگن: با آيدين جمله بساز، ميگه: بابا ما رو با اين جمله سازي گايدين!

976- به تركه ميگن: با حيدر جمله بساز، ميگه: اومدم در خونتون هي در زدم، هي در زدم، هيچكي درو باز نكرد. بهش ميگن: نه بابا، با آقا حيدر جمله بساز، ميگه:‌اومدم در خونتون، آقا! هي در زدم، هي در زدم، هيچكي در رو باز نكرد!

977- به تركه ميگن با خرچنگ جمله بساز، ميگه:‌كره خر چنگ نزن!

978- به تركه ميگن با مناجات يك جمله بساز، گفت: مونا جات رو بنداز بخواب.!

979- به تركه ميگن با كيشميش يك جمله بساز، گفت: من پسر عموش ميشم، تو كيشميشي؟

980- به تركه ميگن با لوبيا يك جمله بساز، رو كرد به بچه اش وگفت: كوچولو بيا

981- به تركه ميگن با محمد دوعايه (دروازه بان تيم فوتبال عربستان) يك جمله بساز، گفت: من يك آيه از قرآن حفظ كردم، محمد دوآيه

982- به تركه ميگن با قيمت يك جمله بساز، گفت: مامان بدو تو آشپزخونه كه خورشت قيمت سوخت.

983- به تركه ميگن با كوش» يك جمله بساز، گفت: شلوار من كوش؟ گفتند: اين كه نشد، كوش به معني كوشش.گفت: شلوار من كوشش؟ گفتند: بابا، كوشش يعني كار. گفت: خب از اول مي گفتين، شلوار كار من كوشش؟

984- به تركه ميگن با نمونه يك جمله بساز، گفت: اين كه مي بينين سرمونه، اين پاهامونه ، اينم كونمونه.

985- به تركه ميگن با گوهر يك جمله بساز، گفت: توي گو، هر موقع به من ميرسي ميگي يه جمله بساز.

986- به تركه ميگن با نخ سوزن جمله بساز، ميگه: اين بچه‌هاي تيم ملي واقعا زحمت مي‌كشند، نخسوزن علي دايي!

987- به تركه ميگن با مايلي كهن جمله بساز، ميگه: مايلي كهنتو عوض كنم؟!

988- به تركه ميگن با تويوتا و پاژرو جمله بساز، ميگه: تويوتاك قد كشيده، پاجيروفتي روي سينم!A

989- به تركه ميگن با حميد جمله بساز،ميگه: شما دو تا خيلي شبيه هميد!

990-به تركه ميگن با شيشه جمله بساز،ميگه :ساعت يك ربع به شيشه!

991-به تركه ميگن با اتوبوس جمله بساز،ميگه:به اتوبوس كردم لبم سوخت!

992-به تركه ميگن با لوستر جمله بساز،ميگه:سه تا دختر دارم يكي از يكي لوستر!

993-زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «پرايد» بگوييد: ژيان تحت ويندوز!

زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «ماتيز» بگوييد: پرايد مونگول!

زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «چاقو» بگوييد: تو دل برو!

زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «گالش» بگوييد: نفر بر پلاستيكي!

994-زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «ران» بگوييد: كون كش خايه مال!

زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «فيل» بگوييد: كير تو دهن!

زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «تركي كه شنا مي‌كند» بگوييد: خرماهي!

زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «كرست» بگوييد: ممه‌دان!

995-زين پس به جاي واژة غريب و نامانوس «ساك زدن» بگوييد: جقلبي!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «جنده خانه» بگوييد: پايگاه داده ها!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «زن حامله ترك» بگوييد: خر تو خر!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «ميني‌بوس دخترونه» بگوييد: كس‌كش!

996-زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «آفتابه» بگوييد: منشور!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «پا» بگوييد: كون كش خايه مال!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «شيشه» بگوييد: اونورش پيدا!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «آينه» بگوييد: من درش پيدا!

997-زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «تلويزيون» بگوييد: ناطق نوري!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «گوجه فرنگي» بگوييد: چراغ قرمز آبگوشت!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «كير» بگوييد: فروتن!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «كس» بگوييد: محل اصابت فروتن!

998-زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «تختخواب» بگوييد: مازندران! (ما و زن در آن)
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «چراغ خواب» بگوييد: شاهد ماجرا!
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «آفتابه» بگوييد: خيارشور!(براي مردها)
زين پس به جاي واژه غريب و نامانوس «آفتابه» بگوييد: شيارشور!(براي زن ها)

999-آرنولد ميره آبادان، همون شب اول آبادانيه تو خيابون بهش گير ميده كه: ولك تورو جون بوات.. تو رو جون ننت، فردا ما رو تو خيابون ديدي بهم سلام كن! خلاصه اونقدر خايه‌مالي ميكنه، تا آخر آرنولد قبول ميكنه. فرداش آبادانيه داشته با دو سه تا از رفيقاش تو خيابون كس‌چرخ ميزده، يهو ارنولد مياد ميگه: سلام عبود! آبادانيه ميگه: اَاه‌ه‌... باز اين سيريش اومد!!!

1000-لره ميره بقالي ميگه:آقا نوشابه خنك دارين،يارو ميگه:نه شرمنده،نوشابه خنك نداريم،لره ميگه طوري نيست بدين،يه نعلبكي هم بدين!!
1001-دانش آموزه سركلاس ميره با قوانين رياضي ثابت كنه تركا خرن، ميگه قبول دارين بادكنك كه بخرين آخرش مي تركه . همه ميگن : بعله . بعدش مي نويسه :بادكنك خريدن = بادكنك تركيدن . بعدش بادكنك رو از طرفين ساده ميكنه ميشه : خريدن = تركيدن . بعدش دو طرف مساوي رو منهاي “يدن” ميكنه ميشه : ترك = خر

هیچ نظری موجود نیست: